مصیبت دیده، برای مثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
مصیبت دیده، برای مِثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
رُس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رُست
بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام، بوسیدن زمین از روی ادب و احترام، برای مثال ز این پس من و خاک بوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳ - ۴۹۰)
بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام، بوسیدن زمین از روی ادب و احترام، برای مِثال ز این پس من و خاک بوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳ - ۴۹۰)
دهی است از دهستان نشتا شهرستان شهسوار، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و یک هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به چالوس. محصول آن برنج و شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در کتاب استرآباد و مازندران رابینو قسمت انگلیسی این نام ’خشک بر’ آمده است. رجوع به خشک بر شود
دهی است از دهستان نشتا شهرستان شهسوار، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و یک هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به چالوس. محصول آن برنج و شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در کتاب استرآباد و مازندران رابینو قسمت انگلیسی این نام ’خشک بر’ آمده است. رجوع به خشک بر شود
نوار یا دکمه ای برای بستن چاک و شکافی در جامه و غیر آن. چاک و بست. - چاک بست نداشتن دهان، کنایه از هرزه دارئی و یافه گوئی و بسیار دشنام دادن. و رجوع بچاک و بست شود
نوار یا دکمه ای برای بستن چاک و شکافی در جامه و غیر آن. چاک و بست. - چاک بست نداشتن دهان، کنایه از هرزه دارئی و یافه گوئی و بسیار دشنام دادن. و رجوع بچاک و بست شود
خورندۀ خاک. کسی که خاک خورد. مجازاً کسی که توجه به امور پست کند. کسی که نظر بدنیا کند: نئی ای خاک خور آگه که هر کس خاک خور باشد سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش براوبارد. ناصرخسرو. فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه ز بهر تو بشور و چرب و شیرین می بیاچارد. ناصرخسرو. ، وصف جامه ای که رنگ خاک و غبار بر آن پدید نیاید چه خود هم رنگ خاک و غبار است
خورندۀ خاک. کسی که خاک خورد. مجازاً کسی که توجه به امور پست کند. کسی که نظر بدنیا کند: نئی ای خاک خور آگه که هر کس خاک خور باشد سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش براوبارد. ناصرخسرو. فلک مر خاک را ای خاک خور در میوه و دانه ز بهر تو بشور و چرب و شیرین می بیاچارد. ناصرخسرو. ، وصف جامه ای که رنگ خاک و غبار بر آن پدید نیاید چه خود هم رنگ خاک و غبار است
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن
کنایه از محتاج، آواره، آفت زده. (آنندراج). ذلیل: پر از درد نزدیک قیصر شدند ابا ناله و خاک برسر شدند. فردوسی. از حسرت تو هست جهان پای درگلی در ماتم تو کیست فلک خاک برسری. سیدحسن غزنوی. - خاک برسرشدن، مصیبت دیدن. بدبخت شدن. بیچاره شدن
گل رست. خاک قرمز. گل سرخ. خاک سرخ. گل چسبنده. رنگ خاک رس در وقتی که کاملاً پاک باشد سفید است ولی اغلب خاک رس برنگهای خاکستری، زرد، آبی، قرمز، سبز و سیاه یافته میشود ولی خاک رسی که کاملاً پاک باشد قرمز است و این رنگ بواسطۀ اکسید آهنی است که در او است
گل رست. خاک قرمز. گل سرخ. خاک سرخ. گل چسبنده. رنگ خاک رس در وقتی که کاملاً پاک باشد سفید است ولی اغلب خاک رس برنگهای خاکستری، زرد، آبی، قرمز، سبز و سیاه یافته میشود ولی خاک رسی که کاملاً پاک باشد قرمز است و این رنگ بواسطۀ اکسید آهنی است که در او است